حقیقت
گرایی در تفکر متعالی (از درس های هنر تفکر متعالی)
برخی
از این گمان های خطرناک و قضاوت های فلج کننده چنین اند :
«این[1] تمام واقعیت است. این، خودِ
حقیقت است و جز آن، واقعیت دیگری وجود ندارد.»
و حال آنکه : حقیقت نامحدود و لایتناهی است. هیچ چیزی تمام
حقیقت نیست. و هر چیزی جزئی از حقیقت است.
«این، تنها راه رسیدن به حقیقت است و جز این راه دیگری
نیست.»
و حال آنکه : چون حقیقت نامحدود و بیکران است، راه هایی که
به حقیقت منتهی می شوند نیز نامحدود است.
«این، تنها تفسیرِ صحیحی است که از حقیقت وجود دارد. بقیه ی
تفسیرها باطلند. فقط این درست است و همه غلط می گویند.»
به عبارتی «معنی این، فقط همان چیزی است که من فهمیده ام و
من برداشت کرده ام. این معنی دیگری ندارد.»
و حال آنکه، هر چیزی دارای ابعاد گوناگون است و از هر زاویه
به آن نگاه کنی، معنایی دیگر و تعریفی دیگر دارد.
«مطابق این، هستیِ انسان محدود است.»
و حال آنکه، انسان تجسم حقیقت، و هستی او نامحدود است.
«مطابق این، پس حقیقت دیگری هم وجود دارد. این، حقیقتی جدید
است.»
و حال آنکه، حقیقت یکی است و نه بیشتر. تنها، در قالب ها و
شکل های گوناگون آشکار می شود.
«مطابق این، پس هستی ناقص و محدود است و کامل و نامحدود
نیست.»
و حال آنکه، هستی، حقیقت است و حقیقت، نامحدود، و در
نامحدود، نقص معنا ندارد.
«این، تنها واقعیتی بیرونی است. یا، این تنها واقعیتی درونی
است.»
و حال آنکه، آنچه در درون است در بیرون است و آنچه در
بالاست در پایین است.
«این، مطلقا درست و خوب است. یا ، این مطلقا بد و نادرست
است.»
و حال آنکه، خوب و بد، زیبایی و زشتی، و درست و نادرست،
نسبی است و مطلق نیست.
«این، همان چیزی است که من برداشت کرده ام.»
و حال آنکه، برداشت عین واقعیت نیست. برداشت با واقعیت
فاصله دارد و هرگز با آن یکی نیست.
«این، عمیق ترین و آخرین چیزی است که وجود دارد.»
و حال آنکه، هر معلول، علتی دارد. هرچیزی قبل و بعدی دارد و
عمق هستی، نامحدود است.
«اگر من هم، به این عمل کنم و آن را به کار ببندم مثل
گوینده می شوم.»
و حال آنکه هر انسانی منحصر به فرد است و با دیگری متفاوت.
و اگر دو موجود متفاوت، کاری واحد را انجام دهند به نتیجه ای واحد نمی رسند. رسیدن
به نتیجه ی واحد در شرایطِ کاملا مساوی امکانپذیر است.
«چیزی در مقابل این وجود ندارد.»
و حال آنکه، هرچیزی قرینه ای دارد. برای هرچیزی ضد آن و عکس
آن هم وجود دارد. هر چیزی، بُعدی از حقیقت است.
... همچنین توهم ممکن است بگوید :
«چون گوینده (نویسنده، متفکر) این را درست گفته پس همه ی
حرف ها و اندیشه های او نیز درست است.»
به عبارتی، «چون گوینده در این زمینه درست گفته پس باید حرف
او در همه ی زمینه ها درست و نظرش در کل موارد صحیح باشد.»
«من می توانم این را به بقیه هم کاملا تعلیم دهم. چون آن را
خوب فهمیده ام و قادرم منتقلش کنم.»
«تنها کسی که حقیقت را دریافته، همان کسی است که این را
گفته و نه کسی دیگر. او تنها شخص باخبر و آگاه است.»
«چون این اعتقاد گوینده درست است و آن را قبول کرده ام پس
همه ی اعتقادات او را نیز می پذیرم.»
«همه ی موضوعات و اتفاقات را با این می توانم تفسیر کنم.
اصلا این، تفسیر اصلی و نهایی همه ی چیزها و تغییرات است. از حالا به بعد به جهان
اینطور نگاه می کنم.»
...
از توهم بپرهیزید چنانکه از آتش می پذیرید.
برگرفته از کتاب تعالیم حق (جلد دوم)
تهیه و
تدوین : پیما الهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر